-
هر صندوقی که ...
پنجشنبه 29 دی 1390 01:38
-
دسته گل آب دادیم
شنبه 24 دی 1390 23:46
-
فقط یه لبخند تلخ
پنجشنبه 22 دی 1390 00:38
کمربندشو باز میکرد. نگاهش یه جوری بود میتونستی حدسهایی بزنی ولی دو دل بود. از گوشاش دود رو میتونستی ببینی زن کوچک عین بره اسیر بود. قلبش از جا کنده شد. چشاشو بست. آخرش کمربند باز شد و در دستان مردک جا گرفت. با اولین چرخش در آسمان چرخید و بعدش بر سرو صورت زن کوچک فرود امد دل زن کوچک شکست ... باز شب امد و کمربند باز شد...
-
زد تو ذوقم
سهشنبه 20 دی 1390 21:17
-
مرخصی خود را چگونه گذراندید؟
سهشنبه 20 دی 1390 20:59
-
نصیحت پدرانه
یکشنبه 18 دی 1390 17:09
دیشب بابام کلی ما رو نصیحت فرمودن که دختر باید ال باشه و بل باشه البته با کمی، خیلی زیاد فریاد و عصبانیت همش تقصیر این رئیس ماست که از خودش اختیار نداره و اختیار رو به این خواهرش داده که... بیخیال نزار سفره دلم جلو غریبه پهن بشه وقتی بابا میگه نه و نمیشه، اگه سنگ از آسمون هم بباره دیگه نمیشه خلاصه بابایی دیشب مغز ما...
-
نصیحت پدرانه
یکشنبه 18 دی 1390 17:09
دیشب بابام کلی ما رو نصیحت فرمودن که دختر باید ال باشه و بل باشه البته با کمی، خیلی زیاد فریاد و عصبانیت همش تقصیر این رئیس ماست که از خودش اختیار نداره و اختیار رو به این خواهرش داده که... بیخیال نزار سفره دلم جلو غریبه پهن بشه وقتی بابا میگه نه و نمیشه، اگه سنگ از آسمون هم بباره دیگه نمیشه خلاصه بابایی دیشب مغز ما...
-
دوری و دوستی
شنبه 17 دی 1390 23:31
میگه هر چقدر که به تو نزدیکم ولی احساس میکنم که از تو دورم انگار فرسنگا فاصله وجود داره ولی چه حکمتیه که ازت فرسنگا دورم ولی خیالم راحته که بهت نزدیکم نمی دونم کی گفته ولی راست گفته که دور بودن و دوست بودن
-
گیر دادن
یکشنبه 11 دی 1390 17:49
امروز بازم ازون روزایی بود که ادم میخاست به همه چی بیخودی گیر بده تا اینکه سوژه مورد نظر پیدا شد. وقتی کرایه ماشین رو دادم ، دیدم که راننده واس خودش و از طرفی هم از چشم و ابرومون خوشش اومده بود، کرایه رو بیشتر حساب کرده بود. منم صدامو بلند کردم و گفتم: + آقا تا فلان جا این همه پول میشه - خانوم شما رو از اون ور شهر...
-
یاد خدا
سهشنبه 6 دی 1390 20:13
هر اینسانی یه جوری خدا رو یاد میکنه دکتر = خدا خودت هوای این یکی مریضو داشته باش. قول میدم که دفعه بعد خودم یه کاری کنم مهندس = خدایا خودت میدونی که مدرکمو از فلان دانشگاه گرفتم، هوامونو داشته باش که این ساختمون درست بره هوا معلم = خدایا میدونم که هستی ولی کاری ندارم که انجام بدی ولی بی زحمت کاری کن این حقوق ما زیاد...
-
دنیا آخرته
یکشنبه 4 دی 1390 20:50
-
یادت نره
جمعه 2 دی 1390 22:00
من تو اتاق مشغول کار کردن بودم یهویی هوا گرم شد و درو باز کردم چند ثانیه بعدش یهویی یکی با کلی سر و صدا اومد تو اتاق و خیلی ذوق زده بود که از بیرون با اون هوای سرد تونسته خودشو تو اون اتاق گرم جا بده. (البته یه دختر جیگر هم باشه) خلاصه بر و بر همش نگام میکرد. منم اعصابم خورد شد. دستاشو به هم می مالید انگار خیلی سردش...
-
دلم سوخت
پنجشنبه 1 دی 1390 16:01
دیروز که شب یلدا بود و واس خرید رفتم بیرون. هنگام برگشتن به دلیل اینکه خیابونا شلوغ بود و تاکسی هم گیر نمی اومد. مجبورا با کلی وسایل سوار اتوبوس شدم. خیلی زورم اومد چون هر وقت سوار اتوبوس میشم و وقتی پیرزنی رو میدیدم جامو باهاش عوض میکنم. ولی اون روز کسی نگفت خانوم دستت میشکنه با این همه وسایل. بیا جای ما بشین مثلا می...
-
دلم سوخت
پنجشنبه 1 دی 1390 16:01
دیروز که شب یادا بود و واس خرید رفتم بیرون. هنگام برگشتن به دلیل اینکه خیابونا شلوغ بود و تاکسی هم گیر نمی اومد...
-
یه ثانیه تا مرگ
شنبه 26 آذر 1390 17:50
-
یه ثانیه تا مرگ
شنبه 26 آذر 1390 17:50
-
تولدت مبارک عزیزم
جمعه 25 آذر 1390 19:43
-
سیل شد تو یقم
پنجشنبه 24 آذر 1390 17:54
گریهم گرفت و اشکا امون نداد طوری که تو یقم جم شد بغض کردم . . . حالا اروم شدم
-
مردی از جنس طلا 2
سهشنبه 22 آذر 1390 21:04
-
منو داداشم و دوچرخه سواری
یکشنبه 20 آذر 1390 22:40
ساعت 10شب: زرررررررررررر زرررررررررررر +الو بفرمایید - الو خانوم حسابدار شمایید + (پـ ن پـ خالمه دوس داشته با شما حرف بزنه) بله خودم هستم - من دفاتر رو کامل کردم شما داداش دارید؟ ای خدا ای حسابدار قدیمی ما امشب یه چیزش میشه. چیکار داره که من داداش دارم یا نه اونم ساعت 10 نصفه شب + بله داداش دارم چطور مگه؟ - گفتم ببینم...
-
مردی از جنس طلا 1
یکشنبه 20 آذر 1390 22:23
-
مشکوک میزنه
شنبه 19 آذر 1390 20:27
بعضی وقتا وقتی که ساعت 6عصر برمیگردم و هوا تاریک شده (منظورم تو این وقت سرما و اینکه هوا زودی تاریک میشه) نزدیکای خونه خودمون یکی رو میبینم که کاپشن سیاه پوشیده با جاکت قهواه ای و سر و قیافشو یه جوری سر و سامون داده انگار عروسی دعوته ولی چون هوا تاریک میشه دیگه قیافش به وضوح دیده نمیشه. جالب اینجاست که با دم و بازدم...
-
نداریم، زوری که نیس
جمعه 18 آذر 1390 11:21
- ما یه دوست مهربون نداریم که به ما توجه کنه و همش با هم باشیم و هی برامون خواستگار بفرسته و ما هی بگیم نه این خوب نیس، نفر بعدی - ما یه دوست مهربون نداریم که معلوماتش در حد تیم ملی باشه که اگه حسابداری یه جایی گیر کردیم به اون زنگ بزنیم نه یکی که خودش زن و بچه داره (آخه ادم وقت و بی وقت سوال براش پیش میاد) - ما یه...
-
بهش میگم و میگه
چهارشنبه 16 آذر 1390 21:13
بهش میگم: + برو دانشگاه شرکت کن میگه: - حوصله ندارم خو، چیکار کنم + برو بنایی کن، من چه میدونم. تو اگه جرات و غیرت داشتی که دانشگاتو میرفتی. عالمو ادمو به راه راست هدایت کردم ولی تو... - چی چی گفتی، منظورت از همه ادما کیه؟ آفرین +نپیچون، منظورم اینه که.. - نه منظورت ازون... + بسه دیگه واس ما غیرتی نشو، اصلا کی هستی که...
-
تفاهم یا سوء تفاهم 2
یکشنبه 13 آذر 1390 22:09
- ... +اون دوستتون تو اون شرکت چیکار میکنه؟ - کدوم دوستم؟ + همون دوستتون که تو شرکت راویان هستش - آها آها شرکت رایان رو میگید. مگه چی شده؟ + من همون روزی که با شما رفتم که اون خانوم رو ببینیم سریعاً بهتون پیشنهاد ندادم خواستم که کاملا تحقیق کنم. چند روز اتفاقی ایشون رو با یه آقای قد بلندی دیدم. نامزد داشتن؟ - نه + خو...
-
تفاهم یا سوء تفاهم 2
یکشنبه 13 آذر 1390 22:09
- ... +اون دوستتون تو اون شرکت چیکار میکنه؟ - کدوم دوستم؟ + همون دوستتون که تو شرکت راویان هستش - آها آها شرکت رایان رو میگید. مگه چی شده؟ + من همون روزی که با شما رفتم که اون خانوم رو ببینیم سریعاً بهتون پیشنهاد ندادم خواستم که کاملا تحقیق کنم. چند روز اتفاقی ایشون رو با یه آقای قد بلندی دیدم. نامزد داشتن؟ - نه + خو...
-
تفاهم یا سوء تفاهم 2
یکشنبه 13 آذر 1390 22:09
-
تفاهم یا سوء تفاهم 2
یکشنبه 13 آذر 1390 22:09
- ... +اون دوستتون تو اون شرکت چیکار میکنه؟ - کدوم دوستم؟ + همون دوستتون که تو شرکت راویان هستش - آها آها شرکت رایان رو میگید. مگه چی شده؟ + من همون روزی که با شما رفتم که اون خانوم رو ببینیم سریعاً بهتون پیشنهاد ندادم خواستم که کاملا تحقیق کنم. چند روز اتفاقی ایشون رو با یه آقای قد بلندی دیدم. نامزد داشتن؟ - نه + خو...
-
تفاهم یا سوء تفاهم 1
یکشنبه 13 آذر 1390 21:44
-
موفقیت
شنبه 12 آذر 1390 17:42
امروز کلی دعای موفقیت شدیم. همه ازمون راضی بودن از بنده خدا گرفته تا خود خدا امروز انرژیمون غیر قابل مقایسه و اندازه گیری هستش همون اول صبحی وقتی که از ماشین پیاده شدم آقای راننده گفت موفق باشی بعدش ادامه راه، سوار یه ماشین شدم که شیشه ماشین یخ زده بود در حالی که راننده پرسید که هوای بیرون خوبه؟ بعدش پرسید ببخشید...