سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

مانع بدون خار

همیشه حرف زور هستش که جواب میده وگرنه ادم خودش نمی تونه مراعات کنه

خیلی خوشم میاد که طرف برمیگرده و میگه من انقدر بدم میاد که طرف وسط خیابون با دوس پسرش فلان جا رفتن یا همدیگه رو بوس کردن.

و تظاهر میکنه که ادم خوبیه ولی خودش وقتی دوس دخترشو میبینه چنان دستشو میگیره که...

خوب همین کارا را میکنید که سازمان اتوبوس رانی محترم مجبور میشن که سیم خاردار بزارن حالا دیگه خار نزاشتن که لباس و شلوار مسافرین محترم پاره نشه.

امروز یه آقایی از در پشتی میخاست سوار شه ولی وقتی با این مانع روبرو شد چنان هول شد که انگار وارد حموم خانوما شده و سریع پیاده شد





بچه مال کیه؟

یه ادم دییییییییییدی به برنامه پرستو مهاجر تل زده و از زینب که مجری برنامه باشه مشاوره و راهنمایی خواست. و اینجوری شروع کرد:
+ خانم من 3سال پیش با خانومی آشنا شدم که با هم دوست شدیم و به همدیگه هم قول و قرار عروسی ندادیم و الان میخام که جدا شیم.
 - پس مشکل چیه؟
+ آخه اوشون حامله هستن و از قیافش خوشم نمیاد . از دخترای خیابانونی بیزارم و ازین کارم دست برداشتم
- خوب به حمداله که صیغه محرمیت خوندین؟
+ نه دیگه گفتم با نیت دوس شدن بودن و قول و قرار عروسی ندادیم. ازش خسته شدم و فقط میخام که جدا شیم ولی خانم میگه که جدا شیم من خودمو میکشم.
حالا بحثهای دیگه بماند ولی وقتی حرفای اون مرد رو شنیدم میخاستم تو صورتش ازون چیزا بریزم. آخه بگو مرتیکه مگه ازار داشتی که با طرف دوس شدی ؟ مگه مریض بودی که با احساسش بازی کردی؟ چرا خرت از پل گذشت دیگه ازش خسته شدی
این نمونه یک مرد عوضی بود که تو زندگیم دیدم
تازشم در آخر گفت حالا بچه چی میشه؟ و از کجا معلومه که مال من باشه؟
یعنی با این حرفش میخاستم که خفش کنم و بگم مرتیکه اون موقع که خوش بودی گرم بودی و حالیت نبود . حالا که دلتو زده ، زدی زیر همه چی؟ کمی مرد باش

ترمز و تکان و مخلفات

در مسیر برگشت و سوار ماشین بودم.
همچنان ماشینها و ادمهای پیاده و سواره رو نظاره میکردم. حتی بعضی ثانیه روحم از این دنیا پر میکشید. پسر بچه ای بدو بدو از خیابان رد میشد که ناگهان عینهو چی از جلو ماشین رد شد که راننده زد رو ترمز و هر چی اب دهن بود پرت کرد به سمت پسره.
نمی دونم راننده نمی دونست که شیشه ای هم جلوش هست یا نه. وقتی اب دهن به این هوایی از شیشه ماشین سر میخورد به سمت پایین تازه فهمید که چیکارست.
ترمز زدن از یه طرف و اب دهنش از طرف دیگه باعث شد که به زمین و زمان بدو بیراه بگه.
--------------------------------
تهوعی نوشت:
نمی دونم آب دهن بود یا بلغم، چون همه چی توش بود وقتی دستمالش کشید گندتر شد

اعلام میکنم بهار شد

بعد ازین همه هوای سرد و بارونی بالاخره بهار اومد. بهار اومد با گل و شکوفه هاش

امروز هوا بس عاشقانه بارونی بود که ادم دلش میخاست یه دوس پسر بگیره و زیر بارون قدم بزنه

شوخی کردم الان بارون بند اومده و دلم دوس پسر نمیخاد








دیگه بهاره

بعد ازین همه هوای سرد و بارونی بالاخره بهار اومد. بهار اومد با گل و شکوفه هاش

امروز هوا بس عاشقانه بارونی بود که ادم دلش میخاست یه دوس پسر بگیره و زیر بارون قدم بزنه

شوخی کردم الان بارون بند اومده و دلم دوس پسر نمیخاد








نمی دونم چی بگم والا

امروز رو با بد بیاری شروع کردم

خیر سرم خواستم گزارشی از چکهای به سررسید رو اعلام کنم که غوغا به پا شد. یکی از شرکا ازونجایی که همیشه بزرگ بودن خدا رو در کارها مقدم میدونستن، امروز چنان جبهه ای گرفت و بهم توپید که عین چییییییییییز به خودم لرزیدم. اوقاتم تلخ شد و با هیچ احد و ناسی حرف نزدم.

همه ی همکارا ساعت 3.5 از شرکت رفتن و منو دو تا از همکارا تو شرکت موندیم و همچنان اعصابم خرد بود. موقع برگشت هم بارون شدیدی شروع به باریدن کرد ولی دیگه دیر شده بود چون از شرکت بیرون اومده بودم همینجوری که قدم میزدم صدای نفس و هلک و تلک چیزی رو پشت سرم شنیدم قدم های خودمو سریعتر کردم ولی میشنیدم که اونم دنبالمه. یک آن برگشتم که ببینم کیه، چشمتون روز بد نبینه دیدم که سگی کثیف و کوچولویی هستش که زبونش یه وری افتاده و با طرز وحشتناکی چش تو چشم انداخته. بازم عین چییییییییز به خودم بد و بیراه گفتم که شانس ما رو نگا همه رو برق میگیره ما رو یه دونه توله سگ کثیف

جالب اینه که خیلی مسافت دنبالم بود و فاصله اش با من فقط 1متر . دیگه داشت اشکم در می اومد تو اون موقع یه دونه دیییییییییییییییییییید نبود که نجاتم بده

بالاخره از خیابون رد شدم ولی دیدم سگه داره با احتیاط از خیابون رد میشه منم فرصت رو غنیمت شمردم و بدو بدو از خیابون رد شدم. دیدم توله سگه از خیابون رد شد و داره با سرعت به سمت من میاد . منم همین که اولین ماشین رو دیدم سریع ادرس رو گفتم و ماشین وایساد .کمی از اون مسیر رد شد و گفت:

= خانوم من فلان خیابون میرم

- نه من یه جایی دیگه میرم 

= خوب باشه شما رو تا فلان مسیر میرسونم

خیلی ترسیده بودم هیچ مورد مشکوکی ندیدم فقط دو تا خانوم هم تو ماشین بودن که همش میخندیدن. سریع گفتم: من پیاده میشم و از ماشین پیاده شدم

بارون شدت گرفت تا اینکه یه ماشین دیگه ای اومد . تو ماشین زن و مرد میانسالی بودن و قیافشون خیلی مهربون بود، سوار شدم

یهو مرد گفت:

- خانم من مسافر سوار نمی کنم فقط دیدم که بارون اومده و شما هم خانم محترمی هستین، دلم به رحم اومده و خواستم شما رو به مسیری برسونم که ماشین داشته باشه. آخه منم چند تا دختر دارم که هر کدومشون یه جایی هستن که شرایطشون خیلی سخته

+ خیلی ممنون شما لطف دارین

خلاصه فهمیدم که انسانیت نمرده و تو بعضی ادما میشه پیدا کرد