سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

عادت - تپش قلب و این لوس بازیا

یه مدتی میشه که هر وقت از سر کار با همکارمون برمیگردیم یه اتوبوس خط واحد ازین جدید جدیدا از جلو خیابون اصلی شرکتمون رد میشه و نمی دونم چه جوریه که وقتی ما رو میبینه دل تو دلش نمی مونه

هم اون به ما عادت کرده و هم ما به اوشون

از شانسمون فقط من و همکارمون تو اتوبوس هستیم

ولی تو سن و سال ما نیس

همش تو اون آینه کوچولوی جلو ماشین نیگا میکنه و وقتی هم پیاده میشی که پول رو بدی، چشاشو تو چشا گره میزنه

نمی دونم والا ولی خجالت داره، احتمالا زن و بچه هم داشته باشه

همکارمون میگفت یه بار بهش شماره داده ینی تا این حد

امروز که ساعت 3بعد از ظهر راهی خونه بودیم با اتوبوس داشت تعقیبمون میکرد. خیلی هیجان داشت، آخه بعضیا سورن و ماکسیما و سوزوکی و اینا دنبالشون میافتن ولی ما یه اتوبوس زرد خوش رنگ و نانازی خط واحد دنبالمون بود و تازه اینکه همش چراغ و بوق میزد و آخر سر دید که محل نذاشتیم برامون دست تکون داد و رفت

کلا خیلی باحاله

نظرات 1 + ارسال نظر
Aji جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 04:59

حالا خوبه اون شهر کوچیکه که اتوبوس می افته دنبال دختر مردم. اگه یه کلان بزرگی مثل تهران بود لابد تریلی این عملیات تعقیب و گریز رو انجام می داد :))

شانس ما رو میبینی آبجی خانوم
ازین بهتر که نمیشه
آخر آخرش شوهرمون راننده ماشین سنگینا میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد