سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

گرمای عشق

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هر صندوقی که ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دسته گل آب دادیم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فقط یه لبخند تلخ

کمربندشو باز میکرد. نگاهش یه جوری بود

میتونستی حدسهایی بزنی ولی دو دل بود. از گوشاش دود رو میتونستی ببینی

زن کوچک عین بره اسیر  بود. قلبش از جا کنده شد. چشاشو بست.

آخرش کمربند باز شد و در دستان مردک جا گرفت. 

با اولین چرخش در آسمان چرخید و بعدش بر سرو صورت زن کوچک فرود امد

دل زن کوچک شکست ...

باز شب امد و کمربند باز شد اینبار مفهوم دیگری داشت و زن کوچک دوباره عین بره در دستان گرگ شکاری اسیر بود. تنها فرقی که داشت این بود که مردک لبخندی زد و دود از گوشش بلند نشد

زد تو ذوقم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرخصی خود را چگونه گذراندید؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.