سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

وبی جان دیدی مارمولک شدیم 1

امروز طبق معمول مشغول کار بودیم که تلفن شرکت زنگ خورد.

تلفن ما جوریه که تا یه تک میخوره فورا مسئول امور دفتریمون که آبجی رئیسمون باشه فرتی جواب میده ولی دیدم که نخیر 2تا زنگ هم خورد و جواب نداد.

منم فورا جواب دادم و اینجوری شد و گفتم:

+ الو بفرمایید!!؟

- الــــــــــــــــــــــــو سلام ببخشید آقای رئیس هستن (البته خودتون جملات رو خیلی کش دار بخونید)

 رئیس تقریبا روبروی اتاقم و بیرون بود، دیدم که داره کار کارگرهای ساختمون جدید رو چک میکنه و ازون جایی که میدونید بهش محل نمیزارم 

خلاصه گفتم:

+ امرتون رو بفرمایید؟

_ عرض خصوصی باهاشون داشتم، من خانومشون هستم متوجه شدین من خانومشون هستم

+ آهان متوجه شدم گوشی حضورتون باشه، ببینم هستن!!!

با آبجی اوشون تماس گرفتم و گفتم خانوم آقای رئیس هستش ، میخای ارتباط بدم باهاش حرف بزنی ....  نذاشت بقیشو بگم و گفت بگو جلسه هستن و قطع کن

+ خانومی ببخشید آقای رئیس جلسه هستن (حس موزماریم گل کرد) لطفا شمارتون رو بگین که بگم باهاتون تماس بگیرن؟

- عزیزم خودشون شماره محل کار و خونه و موبایلمو دارن

+ آخه نمیشه من شماره رو میگیرم و به ایشون ارتباط میدم

_ 4723

+ 4723 چیه؟ موبایلتونه؟

- نه شماره شرکته ******** یادداشت کردین؟

+ بله مرسی

- مگه شماره نمی افته؟

+ چرا چرا ولی فک کردم که یه شماره ی دیگه ای رو میگین

همین که قطع کردم دیدم که آقای رئیس از رو دیوار اومد پایین و لباساشو که خاکی شده بود، پاک میکرد و با خوشحالی و شنگولی منگولی به اتاقم اومد و خواست که بیاد اتاقم و آب بخوره که گفتم:

+ آلان خانومتون تماس گرفتن

 یه نیشخند رو لبش بود ینی همین جوری)

+ البته یه خانوم فارس بودن

 (سر جاش میخ شد) 

+ شماره شون رو دادن ( نگفتم که به زور شماره رو گرفتم

- کدوم شماره بود؟

قربون خدا برم با این همه رویی که داره تو چشای قهوه ای رنگمون نگاه میکنه و میگه کدوم شماره؟

+ ******** این شماره بود (ینی شماره ی شهری که الان پروژه رو کار میکنن، ینی نامرد واس خوشی خودش یه سرگرمی پیدا کرده بود)

- آها این شماره دفتر مشاور هستش 

 بله دیگه من رو خر فرض کرده بود. منم فقط سرمو اینجوری تکون میدادم

حالا دارم براش، بعدا دیگه آب خوردن یادش رفت و به سرعت از شرکت خارج شد و منم فورا به ابجی محترمشون تل زدم و گفتم:

+ اقای رئیس هستن؟

- نه مگه ندیدی که رفت بیرون؟

+ نه احتمالا که رفتم WC ، رفته و ندیدمشون

- چیکارش داری؟

+ هیچی یکی از تنخواه گردان ها سرمو کچل کرده و میگه یه برگه ای رو بهشون داده که باید به من تحویل میداده

این داستان ادامه داره....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد