سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

داستان سعد و سعید 3

سعد با ناامیدی به راهش ادامه میده تا اینکه خسته میشه ، به یه درخت بلند میرسه...


ادامه مطلب ...

داستان سعد و سعید 2

بچه ها که ترسیده بودن از خونه فرار میکنن. چند شب و روز همینجوری به راهشون ادامه میدن و در تمام چند شبی که با هم بودن، سعید که جگر رو خورده بود،هر شب زیر بالشتش 100 دینار سبز میشه و پولاشونو جمع میکنن و به راهشون ادامه میدن. میرن و میرن و میرن تا به یه 2راهی میرسن. از رو ناچاری مجبور میشن که هر کدوم به سمتی از راه حرکت کنن، همدیگه رو میبوسن و خداحافظی میکنن.

ادامه مطلب ...

داستان سعد و سعید 1

از همین اول میگم که داستان طولانیه و ممکنه که حوصلتون سر بره پس نخونید

در زمانهای خیلی خیلی دور، یه خارکن پیری بود که با زن و دو بچه اش در کلبه ای کوچیک زندگی میکردن.

ادامه مطلب ...

ضایع شدیم رفت

و اما آقای رئیس تصمیم گرفتن که خانوم حسابدار رو با کلی اسباب وسایل به اتاق نگهبانی منتقل کنه. اینجوری کسی زیاد تو شرکت ول نمی چرخه و تو دست و پا نیس.

نمیگه چرا حسابداری باید بره اتاق نگهبانی؟ با کلی اسناد و مدارک و گاو صندوق و...

من پشت گوش انداختم و فقط بهش گفتم چشم. از خدام بود که نظرش عوض بشه ولی امروز بازم تل زد و گفت:

+ به شرکت فلان تل زدید واس پیگیری؟

- بله ولی امروز تعطیله فک کنم که شرکت نباشن

+ راستی الان شما پایین هستید

- (منم با کمال ذوق مرگی گفتم) نه من الان بالام

ذوق مرگی در ما فسسسسسسسسس شد و فهمیدیم که گند زدیم. آخه نمی دونم چرا این بالا و پایین ، واس ما داستان شده

نخودی نقاش می‌شود

این هفته تصمیم گرفتم که دوباره به بابام کمک کنم و از اونجایی که هفته پیش، پیشنهاد رنگ کردن میله و نرده های تو باغچمون رو به بابام دادم، ایشون هم زحمت کشیدن و واس این هفته رنگ خریدن و منم دست بکار شدم و کار رنگ آمیزی رو شروع کردم

خیلی بهم هیجان میداد. منم بقول ندا تو برنامه چرا که نه تصمیم گرفتم که هر کاری رو تجربه کنم

و آخرش تونستم کار نقاشی نرده ها رو با موفقیت تموم کنم. چرا که نه

نمایی از نخودی بعد از اتمام کار نقاشی:

==============

پ.ن:

آیا داستانی به اسم سعد و سعید را به خاطر دارید؟ اونوقتا که کوچولو بودیم واسمون میگفتن در حالی که معنی بعضی از کلمات رو نمی دونستیم.

دوس دارم که در پست بعدی بزارمش

یه نوع کشیدنی

+ یالا بیدار شو؟ اگه خوابی که بازم 3تک بزن

- چی شد؟ چی شده؟ می دونی ساعت چنده؟

+ حالا هر چی. یهویی از خواب بیدار شدم، چیزی به ذهنم رسید . حدس بزن از دوریت چی میکشم؟

- نمی دونم. حالا نمیشه بزاری واس فردا که یکم فک کنم

+ آخه فک کردن داره

- چه میدونم حتما سیگار- ه ش ی ش - ت ر ی ا ک

+ نخیرم از دوریت نقاشی کشیدم

- ای قربوت برم چقدر با ایحساسی. حالا بگو ببینم چی کشیدی؟

+ عکس یه دایناسور کشیدم که کنارت نشسته و هر وقت شیطونی میکنی آتیشت بزنه

- فدات بشم ، میدونم که این هوا بفکرمی. دیگه باورم شد که خیلی با ایحساسی

+ منم ازین که میدونم که میدونی خیلی خوشحالم. حالا برو بخاب دیگه خوابم میاد