سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

اعتراف از آینه

امشب مواظب خوتون باشید. طرف آتیش نرید

تو بعداً نوشت اگه آتیشی در کار بود حتما عکسشو میزارم

اینم آهنگی از خواننده خوش صدا خانم آینه به اسم اعتراف


-----------------------

پ.ن:

چهارشنبه سوریتون مبارک باشه آتیش پاره ها (یکیش خودم)

برق چشاش

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بدشانسی پشت سر هم میاد

رو منقار دارکوب می نویسم دوست دارم و میفرستمش که بیاد پیشت تا اونقدر به سرت نوک بزنه که این جمله رو تو مغز پوکت فرو کنه.

* اول اینکه پولی رو که با هزار بدبختی از آقای رئیس گرفتیم که بدهی ها رو صاف کنیم رسوندیم بانک که واریز به حساب بشه و منم بتونم اینترنتی بدهی ها رو پرداخت کنم که دست گل مبارک بانک درد نکنه که آنلاین واریز نکرده بود و افتاد فردا

* بعدش خواستیم بریم دارایی که مالیات حقوق رو پرداخت کنیم همین که رسیدیم دارایی، از شرکت تل زدن که خودتو برسون یه  اینسان اومده که باید چکشو بنویسی و منم سریعا خودمو رسوندم. از تاکسی که پیاده شدم. دیدم که انگشتم لای در موند و سریع دستمو عقب کشیدم. هم انگشتمون کبود شد هم ناخنمون شکست هم اینکه پوستش کنده شد. خدا رحم کرد که انگشتم لای در نمود و قطع نشد(انگشتمون بدجوری خون مردگی داده)

* بعدش بهم خبر دادن که آزمون رایانه مالی مرحله دوم ساعت 11 برگذار میشه وقتی رفتم گفتن که ساعت 9 بوده و جا خیس و بچه نیس. منم با اون شرایط قبلی یعنی دو بند بالا، چشامو بستم و دق دلیمو سر اوناخالی کردم. بیچاره نمی دونی چطور عذرخواهی کرد. قرار شد پول آزمون مرحله بعدیمو پرداخت کنه.(بعضی وقتا آدم نباید خونسرد باشه چون ازش سواری میگیرن باید سگ باشی که ادم بشن)

* با همه این بدشانسی ها  که آزمونم افتاد 15 اردیبهشت وقتی  وارد خونه شدم حتی حوصله نداشتم که تو آینه به خودم نگا کنم و به خودم بگم عزیزم خسته نباشی. دیدم داداشم پرید کولم و گفت آی مریضم منم حولش دادم و جیغ زدم و بیچاره اونم ترسید. ولی یاد روزایی افتادم که مریض میشم که داداشی چه طوری عین شمع دورم میچرخه. شرمنده و پشیمان بعد ازینکه نفسی تازه کردم رفتم تو اتاقش و کمی شونه هاشو مالیدم که احساس کوفتگی نکنه بعد گفتم حالت خوبه داداشی و بعدش براش آب و قرص و دارو آوردم. باور نمی کنید انگار معجزه شده بود بعد از جاش بلند شد. (نهایت انسان بودن)

وقتی میبینی که یه بدشانسی آوردی برو بشین خونه و به هیچی دست نزن

بدون شرح

ذهن من آلوده شد. لطفا ماسک بزارید


نهایت داریم تا نهایت

حدس بزن کجام؟ توی ته ته قلبم. اونجا که خفه میشم. نه مواظبم، جات امنه عزیزم قطع کن خودم میزنگم (نهایت جمله عاشقانه)

مامان من ازونا میخام و ناگهان صدای شتلق زیر چشه بچه (نهایت ادب کردن بچه)

خانم افتخار آشنایی میدی؟ (نهایت خوشمزگی)

کنار دکه روزنامه فروشی ایستادن (نهایت کاریابی)

کنار جوب ایستادن و متلک انداختن و ادامس وحشیانه جویدن (نهایت وقت گذرونی)

دنبال نمودن دختر تا درب منزل (نهایت دقت در آمارگیری)

همینجوری سلام دادن به دختری که نمیشناسی (نهایت ادب- این نشون میده که مامی درس تربیتش کرده)

فالگوشی به مکالمه یه خانم حسابدار (نهایت فضولی)

ادم رو به فکر انداختن و هزار تا فکرا به ذهن کسی انداختن (نهایت بازیگوشی)

اس زدن به شماره ناآشنا (نهایت دل دردی و سادیسمی)

کسی رو عاشق کردن (نهایت تیزی و مهارت در تور گیری و تور انداختن)


والا همه چی گرون شده؟

20000تومن از آجیمون عیدی گرفتیم (البته چون تعداد زیاده نمیشد که به من 100000 تومن بده)

خدایش این 20 تومن هم زیاد بود

ما چند وقت پیش رفتیم خرید عید، یهویی خوشمون اومد از یه مجسمه و خریدیم خلاصه خریدای ما شد یه مجسمه و یه دامن و 4تا شلوار مهمونی.

مامی بنده وقتی قیمت خریدای ما رو گفت چشامون اینجوری شد 

قیمتها رو  اینجوری گفت:مجسمه 3000 تومن . دامن 2000 تومن و شلوارها هم دونه ای 1500 نومن

میگم مامان جان خودت چند وقت پیش شلوار نخی خریدی 6000تومن حالا اینا 2000 تومنیه؟ هی میخاد حرصم بده

مامی میگه: خوب حتما ازین حراجی ها گرفتی که ذوق زده ای

نمی دونم مامی چرا اینقدر با ایحساستمون بازی میکنه

نمی گه قلبمون حساسه و با باطری قلمی کار میکنه و با این حرکتش از کار میافته