به تازگی متوجه شدم که کودکی درونم خیلی بهانهگیر شده. هر چی عروسک و اسباب بازی میبینه، خوشحال میشه و ناخداگاه تا میخوام سرمو برگردونم میبینم که داخل اسباب بازی فروشی هستم و تازشم یه عروسکی خریدم.
کودک درونم بدجوری اذیت میکنه. آخه نیس تنهاست. دلش یه هم بازی می خواد، یه دوستی، یه چرندهای، پرندهای
اینم یه عروسک مامانی و نازه که واس کودک درونم خریدم ولی نمی دونم چرا خوش عکس نشده ؛)
عکسا رو می تونید در ادامه مطالب نگاه کنید
-------------------
پ. ن:
اینم دو آهنگ زیبا از علیرضا بهلولی
1. دلم میخاد : 1.67 Mb با فرمت ogg 64
2. کنار تو : 5.0 Mb با فرمت 192 MP3
+ ////&\\\\ یادت باشه که من اولین کسی بودم که برات سبزه روز سیزده رو گره زده که به آرزویی که داری برسی
- وای دستت درد نکنه ولی من کلی آرزو دارم. پس بی زحمت حالا که دوست داری، بشین و تموم سبزهها رو گره بزن. میدونی که من کلی امید و آرزو دارم
وقتی که بازی شروع شد، همه دستامونو مشت کردیم که با گفتن سنگ، کاغذ، قیچی... شانس خودمونو امتحان کنیم
سنگ، کاغذ، قیچی...
منم دستمو به شکل قیچی گرفتم، غافل ازینکه یکی دیگه دستشو مشت کرده و این یعنی که سنگه و اینجوری شد که من کاغذ رو بریدم و سنگ هم محکم زد رو دستم و کاغذ هم سنگ رو در خودش محو کرد
دیگه برندهای نداشت و منتظر شدیم که مرحله بعد شروع بشه
بازم سنگ، کاغذ، قیچی...
+ هر کس ز خدا میطلبد راحت جانی، من طالب آنم که تو بی غصه بمانی.
+ دل به هر کجا رو کند آخر بیاید سوی دوست، قبله دلها کجا باشد بغیر از کوی دوست.
+ بودنت هدیهاست برای دل کوچک من، ارزوی من شادی دل دریایی توست.
+ در خالصانه ترین گوشه قلبم آنجا که خبر از تاریکی نیست یاد تو میدرخشد.
+ روز را خورشید میسازد و روزگار را ما، ما را قلب زنده نگه میدارد و قلب را عشق، پس روزگار را عاشقانه بساز.
+ فرق است میان دوست داشتن و داشتن دوست، دوست داشتن امریست لحظهای. اما داشتن دوست، استمرار لحظههای دوست داشتن است.
+ امواج زندگی را با آغوش باز پذیرا باش حتی اگر تو را به قعر دریا ببرد. آن ماهی که همیشه بر سطح آب میبینی، مرده است.
چند تا اس جالب:
+ خاک من gel شود و gol شکفد از gel من، تا ابد مهر تو بیرون نرود از del من، ای gol من.
+ دل تنگی همیشه از ندین نیست. لحظه دیدار با همه زیبایی گاه پر از دلتنگی است.
+ برای خریدن عشق هر کس هر چه داشت، آورد. دیوانه هیچ نداشت و گریست. گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید. اما هیچ کس ندانست که بهای عشق اشک است.
+ چشمانمان را بر گذر قاصدک ها باز کنیم. که زمان، ساز سفر میزند. دلهایمان را یکی کنیم، بی هیچ پاداشی حراج محبت کنیم. باور کنیم که همه ی ما خاطره ایم، دیر یا زود رهگذر قافله ایم.
+ من تمنا کردم که تو با من باشی. تو به من گفتی هرگز، هرگز. پاسخی سخت و درشت و مرا غصهی این هرگز کُشت.
+ اتل متل خیارشور، خواهانتیم ما بدجور. اینم از نوع شوری، برای رفع دوری!
+ تصویر چشمان تو را در رویاها کشیدم/ باغ گلی از جنس سروه کشیدم/ تو گم شدی در جاده های ساکت و دور/ من هم به دنبال نفس هایت دویده ام
+ قطار نباشی که از ریل پیروی کنی، کشتی باش که عظمت اقیانوس، زیر پایت باشد.
+ قلبها دریچه نفوذنذ، آنکه صادقانه نفوذ کند، پایدارترین مهمان است.
+ میدونی هنر عشق با هنر شمشیر چه فرقی داره؟ شمشیر یکی رو دو تا میکنه ولی عشق، دو تا رو یکی
بنگر بر چرخ زمان که کمرشکن است مناز بر رنگ لباس که آخرش کفن است.
در این دنیای نامردان که مردانش عصا از کور میدزدن، منه خوش باور نادان محبت ارزو کردم.