+ یالا بیدار شو؟ اگه خوابی که بازم 3تک بزن
- چی شد؟ چی شده؟ می دونی ساعت چنده؟
+ حالا هر چی. یهویی از خواب بیدار شدم، چیزی به ذهنم رسید . حدس بزن از دوریت چی میکشم؟
- نمی دونم. حالا نمیشه بزاری واس فردا که یکم فک کنم
+ آخه فک کردن داره
- چه میدونم حتما سیگار- ه ش ی ش - ت ر ی ا ک
+ نخیرم از دوریت نقاشی کشیدم
- ای قربوت برم چقدر با ایحساسی. حالا بگو ببینم چی کشیدی؟
+ عکس یه دایناسور کشیدم که کنارت نشسته و هر وقت شیطونی میکنی آتیشت بزنه
- فدات بشم ، میدونم که این هوا بفکرمی. دیگه باورم شد که خیلی با ایحساسی
+ منم ازین که میدونم که میدونی خیلی خوشحالم. حالا برو بخاب دیگه خوابم میادقمار زندگی فقط یه بارش به ادم طعم میده چون قمار بازهای حرفه ای ، یه بار میزارن که برنده شی
هیچ وقت طمع نکن چون بار دومی وجود نداره
همین جمعه پیش بود که بابا و مامانم حرفشون شد. البته نه اینکه دعوا کنن و واس همدیگه ظرف و ظروف پرت کنن.
نه اصلا اینطوریم نبود.
ازین جا شروع شد که بابام میگفت:
خوش به حال زن همسایه که پا به پای شوهرش کار میکنه و تو چیدن میوه و محصولات کمکش میکنه . ای کاش زن منم اینجوری بود
مامانی هم میگفت:
خوش به حال مرد همسایه که نمیزاره زنش سختی بکشه..
بابام حالا جدا از شوخی یا جدی همیشه دوس داره که ... ینی به داشته های خودش زیاد قانع نیس
منم ازین که بابامو میدیدم و در ارزوی پسری که شونه به شونه اش کار کنه، غصم گرفت
بنابراین به این فکر افتادم که کاری انجام بدم که بابام جای خالی پسر نداشته اش رو احساس نکنه.
همین جوری دست به کار شدم و دستهای ظریف و نحیفمون رو دور علف های هرز پیچوندیم . خیلی سخت بود و هوا هم بسیار گرم.
انگشتهای دستم کاملا تاول زده بود . تازه یادم افتاد که دستکش دستم کنم.
دیگه دستام بدجور پینه بسته بود عین دستای یه دختر دهاتی شده بود. حس عجیبی داشتم حسی عین مرد شدن و درد رو احساس نمی کردم شاید چون تنم گرم بود هیچی حالیم نبود
ولی برگشتنی ، دستام چنان میسوخت انگار تو آتش گذاشته بودن. از هر طرفی که نگاه میکردی تاول زده بود و هیچی نگفتم.
آخه بابام هر وقت دستاش اینجوری میشد هیچی نمی گفت. مرد که نباید گریه کنه