سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

دومین ردپا

* هرگاه کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم، آنقدر در من هراس از گرفتن دستی هست که در گم شدن نیس

* به شراب خندهایت که ازان همیشه مستم گل من تو را نه اکنون، همه عمر میپرستم.

* دلتنگ شدن حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را میکند.

* گرچه از فاصله ی ماه به من دورتری، ولی انگار همین جا  و همین دور و بری، ماه می تابد و انگار تویی میخندی، باد می‌آید و انگار تویی می‌گذری

*خواستم زندگی کنم راهم را بستند، خواستم ستایش کنم گفتند خرافات است، خواستم عاشقی کنم گفتند دروغ است، گریستم گفتند بهانه ست، خندیدم گفتند دیوانه‌ست. دنیا را نگه دارید من می‌خواهم پیاده شم (دکتر شریعتی)

* اندیشه خداوند بالاتر از فکر کوتاه ماست، به اندیشه قشنگ خدا می سپارمت

* قصه از حنجره اینست، که گره خورده به بغض، یک طرف فاصله‌هاست، در همه آوازها، حرف آخر زیباست، آخرین حرف تو چیست؟ حرف من دیدن توست

* برای محبت‌هایی که عمیقند، ندیدن و نبودن هرگز بهانه از یاد بردن نیست


نظرات 7 + ارسال نظر
مجتبی چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 00:34

مگه خودت آبجی نداری که به آبجی مردم چشمک میزنی؟

مجتبی چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 23:30

یا ابوالفضل...
نمیدونستم چشمک به نوشته های آبجب مردم هم مشکل داره...

بفرما...دیگه اصن چشم بسته نمیشه که بخواد چشمک بزنه : ایجوری خوبه!

فوت فوت
آخه نمیگی چشات خشک میشه
میخای رو دستمون بمونی
اخه چشمک نمیخاد که
مگه سر کوچه وایسادم که چشمک میزنی

مجتبی جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 13:53 http://mzphoto.mihanblog.com/

اصن ما شکــــــر خوردیم آجی!
بگذر تو رو خدا...


فک کنم دیگه ایجوری حرفی توش نباشه :

نه مجتبی جان این چه حرفیه
شما بیا چشمک بزن
کسی کاری نداره
حالا گریه نکن
اورین پسر گل

مجتبی جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 20:46 http://mzphoto.mihanblog.com/

هییییی...یکم دیگه از گریه ام مونده....بزا تموم شه....چشم...

ما چاکریم آجی...

گریه نداره گل پسر
اگه گریه نکنی برات آبانوبی (آبنبات چوبی) میخرم
آورین

مجتبی شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 19:37 http://mzphoto.mihanblog.com/

نه نه! من هام هام موخام...

باشه مجتی جان
به مامانت بگو بهم تل بزنه که دستورشو به مامی جان بگم

مجتبی یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 14:09 http://mzphoto.mihanblog.com/

به مامان بگم چیه !!!!
گفتم شاید میخوای خودت درست کنی واسمون...

بیخی (بیخیال) حاج خانوم...
هییییی...

غصه نخور مجتبی جان
خودم یه بار واس همتون درست میکنم

مجتبی دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت 00:33 http://mzphoto.mihanblog.com/

غصه نخورم چـــی بخورم گشنه نمونم ؟!
لطف میکنی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد