سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

اولین رد پا

من آمدم تا بدون هیچ ردپایی از گذشته بنویسم

دوس دارم برای دل خودم بنویسم بی آنکه کسی مرا بشناسد

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 08:57 http://mary-rad.blogsky.com/

من نمی شناسمت

از آذر داری می نویسی ؟

آفرین که نمی شناسی
منم نمی شناسمت
داستان دارهِ شروع این وبلاگ، میخاستم از همون اذر از اینجا شروع کنم ولی سرنوشت نذاشت

مجتبی چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 00:37

: "من آمدم تا بدون هیچ ردپایی از گذشته بنویسم
دوس دارم برای دل خودم بنویسم بی آنکه کسی مرا بشناسد"

چقد جالب....
پس خدا کنه دلت آروم شه با نوشته هات....

نمی دونم چرا احساس میکنم که 331 باشی
دل من با نوشتهام اروم نمیشه
بلکه...
بیخیال

مجتبی چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 23:27

331 ینی چی ؟!

منظور خاصی نداشتم...بهتون بر نخوره

نه یکی از دوستام اسمش 331 بود
فک رکدم شمایید
چرا بهم بربخوره

مجتبی جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 13:49 http://mzphoto.mihanblog.com/

آها...
پس اشتباه فک کرده بودید بالام جان...

هیچی...
فک کردم یه لحظه احساس کردید،از اینام که میخوام واسه خودشیرینی یه حرفی زده باشم و ...لی لی به لا لاتونم گذاشته باشم...

نه بالام جان من هیچ فکری نمی کنم
نیس دختر مثبت اندیشی هستم ازون لحاظ میگما

مجتبی جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 20:43 http://mzphoto.mihanblog.com/

پـ خدا رو شکر...

بله مرسی خدا رو شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد