چند وقت پیش یه لباس ماکسی خریدیم که خیلی ناز و ملوسمان میکرد. خودمو که تو آینه میبینم، میگم اااااااااااا خود سیندرلا هستم.
حالا قرار است که سه شنبه ٰ، این لباس رو بپوشیم. ولی یه مشکلی هست که آستین نداره و از اونجایی که امروز به دنبال پارچهای بودم که با لباس مچ باشه حدود چند ساعتی از وقت گوهر بارمان تلف شد. تا اینکه جوینده، یابنده شد و پارچه رو بردیم خیاطی.
حالا خیاط هم توقس بود و خیلی تیکه میانداخت. ازم پرسید:
+ این نیم متر پارچه رو چیکار کنم؟
- خوب آقا بزار مدلهای رو دیوار رو ببینیم بعد
+ ...
- خوب بی زحمت میخوام که یه استین از ارنج به پایین رو بزنید و مدل سیندرلایی
+
- چرا میخندید؟ مگه چیز خنده داری گفتم؟ حالا مثلا مدل لباس عروس
+ نه ببخشید. خوب فقط آستین باشه؟
- مگه با این نیم متر پارچه میشه لباس هم بدوزی؟
+ حالا واس کی میخواین.
از انجایی که خیاطها دروغگو هستن منم یه دستی زدم و گفتم:
- روز دوشنبه عروسی دعوتیم
+ واس فردا (یکشنبه) براتون میدوزم
حالا از اونجایی که من داشتم مدل رو توصیف میکردم دیدم که دوستمو متراژ میکنه (اندازه و متر میگرفت) منم گفتم آقا اگه میشه منو اندازه بگیرید که اندازه خودم باشه. دیدم که این خیاط کلاً تعطیله و همش نیشش تا بناگوش بازه
+ وقتی تولد دوستم میرم به نظرت لباس آبی رو بپوشم یا طوسی؟
ـ بوسم کن تا جوابو بگم
+ دیونه شدی، دارم ازت نظر میپرسم. اصلا نخواستم
- اگه بوس بدی چی میشه؟ تو نه بوس میدی نه هیچی. بگو واقعا دوسم داری؟
+ یه چیزیت میشه ها. البته که دوست دارم. یعنی دوست داشتن فقط به بوسیدن و بغل و ناز و نوازشه؟
- ااااااااااااااااا یعنی چی؟ مگه من گفتم که بوسم کنی؟
+ والا نمی دونم چی بگم. آخرش دیونم میکنی. حافظت یا حجمش کمه که زودی پاک میشه یا 3ثانیه کار میکنه
- چی شده مگه؟ من چیزی گفتم؟
+ خوشم میاد وقتی کم میاری مغزت هنگ میکنه و تمام سلولهای سرت اتصالی میزنه و بعد 2ثانیه میری تعطیلات
ـ حالا بوسم میدی؟
+ از دست تو دیونه چیکار کنم
خوشم میاد وقتی یه نفر دم از عاشقی میزنه، بعد یه مدت میفهمم که حرفاش آش و کشکه. یعنی الکیه و طرف هم رو دل میکنه.
خوشم میاد وقتی یه نفر میگه بی تو نمیتونم نفس بکشم بعد یه مدت میفهمم که اون موقع سرش زیر پتو بوده و نفس بهش نرسیده.
خوشم میاد وقتی یه نفر میگه به تو دلم هستی پس زیاد دلمو نلرزون بعد یه مدت میفهمم که به خاطر بستنی های زیاد که با دوستاش خوردن رو دل کرده و دل درد گرفته.
خوشم میاد وقتی یه نفر میگه اشک چشاتم، پس پلک نزن که چشات نیوفتم. بعد یه مدت میفهمم که من اشکی نریختم (اون گرد و غبار بوده که تو چشام رفته)
کلا خوشم میاد که حرف جدیدی نیس و همه حرفا تکراری شده.
آخه دوس داشتن واقعی کجاست؟ چرا این روزا کسی واس یکی دیگه تب نمی کنه؟ من که دنبالشتم و مطمئنم که جوینده یابندهاس. حالا اون منو پیدا نکرده ولی من غافلگیرش میکنم و پیداش میکنم.
قضیه برمیگرده به "جواب منفی به سبکی خاص" ولی خیالی نیس دنیا، برگرد تا دورت بگردیم