سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

ادا اطوار خانم حسود

شرم و حیای دخترای این زمونه رو قربون

مامانم میگه وقتی یه خانوم محترمی دیگه تابلو مشخص بود حامله هستن اونوقت مردم و در و همسایه خبردار میشدن که بله اینخونه خبریه.

ولی دخترای این زمونه ابرو واس ادم نزاشتن، همین که عملیات انجام میشه 70 میلیون از ادمای روی زمین فهمیدن.

خانوم حسود بالاخره چند روز پیش نتونست طاقت بیاره و بعد از مراسمات ازمایشگاهی، این خبر خیلی ارزشمند رو به گوش ما رسوندن. البته ما اولین نفر بودیم و شوهرش دومی و ایل و طایفه و فامیل در بعدتر متوجه شدن. ایییییییییش حالا چنان ناز میکنه که انگار که هیچی...

جالب اینجانست که خودشو با آبجی ما مقایسه میکنه. نمی گه آبجی ما 5ماهشه و ایشون فعلا 6هفته

وقتی ازم میپرسه آبجی شما چه جوری بود، منم واسش داستان میگم و اونم دقیقا از رو داستان من واس شوهر بیچارش فیلم میسازه.

حرف خنده داری که دیروز گفت و منم از خنده دل درد گرفتم این بود که میگفت چیزی رو تو شکم احساس میکنم چیزی مثل ضربان قلب یا نبض بچه.

آخه کدوم جنین 6 هفته ای رو دیدی که ضربان داشته باشه

هر روز از اینترنت عکس جنین رو سرچ میکنه و به ما نشون میده

امروز با دیدن شوهرش چنان فیلمی بازی کرد که فشارش افتاده و ضعف کردم و این حرفا بعد ازینکه شوهرش رفت یهویی حالش خوب شد

خدا به داد ما برسه تا 8ماه دیگه

-------------------------

پ.ن:

نظرات دیگه خودشون تایید میشن و من تایید نمی زنم فقط بعدا جواب ها رو میگم

منبع: اگه بخونید و شمام بدونید بد نیس (ورود آقایون ممنوع

سفر در راه است

خوب دیگه بعد از کلی چشم انتظاری بالاخره روز موعود فرا رسید

هیچی دیگه امشب عازم پایتخت هستیم که فردا صبح زود اونجا باشیم و یه استراحت مختصر و کوتاه و بعد عصر جمعه ازمون ارشد باشه

حالا نه که زیاد استرس دارم بس که کتابها رو مرور کردم

خیلی جالبه وقتی درس نخوندم دیگه استرسی هم نداشتم (در اصل باشه استرس داشته باشم)

نمی گم ادما بشینید برام دعا کنید (مگه بیکارید) ولی می تونم بگم واس یه روز همتون با خدا کاری نداشته باشید که اگه دست به کار شدم خدا صدامو بشنوه 

تو دیگه مرد شدی

*پسرک چشاش یه لخته خون شده بود از بس گریه کرده بود. مادرشو دیدم که میگفت تو دیگه مرد شدی نباید بهانه بگیری و گریه کنی.
پسرک توجهی به حرفای مادرش نداشت و مدام دست مادرشو میکشید. از مادرش پرسیدم که چرا گریه میکنه؟
گفت بچه ای دیگر را دیده که ساندویچ نمی دونم چی چی رو خورده ، منم هر چی میگم پول ندارم حالیش نمیشه. آبروم رو برده بخدا ، حالا مردم میگن بچه رو زده.
ینی بی پولی برابر میشه با مرد شدن پسر بچه ای که هنوز مفهوم مرد شدن رو نمی فهمه.
اینجوری میشه که خونواده هایی که وضعیت مالی خوبی ندارن ، پسر بچه شون زودی مرد میشه.

*وقتی گفت رو براهم ینی رو براهه . ولی کسی نفهمید که رو به راهی رفته که انتهایی نداره

*جوجو لطفا لبخند بزن، ناوچاو ترشیاک (ینی اخمو)  

با خودت چند چندی؟

نمی دونم بعضیا چه مرگشونه؟ یا خوشی دلشون رو زده یا دلشون خوشی رو زده

اصلا بدجور قاطی دارن و به قول ادم گفتنی خودشون هم نمی دونن چی میخان

حقه که واقعا درس درست حسابی بهشون بدی که تکلیفشون با خودمون و خودشون مشخص شه، که دفعه بعد بگی س بگه سوما

بشنوید عشق و دلباختگی یه نفر به صورت مشکوک و نامحسوس:

تقریبا دو ماه پیش یکی از همکارای بنده که هم سن نخودی شما باشه بر حسب اتفاق برنده یک مزاحم تلفنی میشه. این پسره ندیده و نشناخته چنان عاشق و دلباخته همکارمون میشه که روز و شب فقط کارش اینه که اس و زنگ بزنه و مخ همکارمون رو بزنه. از رو تعریفاش مشخص بود که پسر تحصیل کرده و مودبی هستش و تا حالا یه چیز بدی از دهنش در نرفته.

هر روز تو صد تا اسی که بهش میداد یکیش این بود که نامسلمون پاشو بیا منو ببین، میفهمی که حرفام راست بوده و بهت دروغ نگفتم. من عاشقت شدم و هزار نفر رو مامور کردم که آمارتو برام جمع کنن. تا اینکه بعد دو ماه این همکارمون دل به دریا میزنه و با هزار قران و قسم شامزاحم راهی مسیری میشه که اونو ببینه.

امروز صبح ساعت 6.55 صبح برام اس اومد و منم نگاهش نکردم. ساعت 10.5 خانوم اومدن شرکت و چنان ذوق و شوق تو چشاش موج میزد که فکر کردم که قرار حقوق عقب افتاده رو بدن. وقتی ازش پرسیدیم، گفت بابا هییچی نیس فقط رفتم کامی رو دیدم وای کامی خودش کامی بود. جوون رعنا - قد بلند- موهای جو گندمی، چی بگم که هر چی بگم کم گفتم. تازه اون موقع بود که اس رو خوندم و دیدم بله، خانوم از ذوق و شوقش برام نوشته.

خلاصه خانوم عبوس چنان شاد و خوشحال بودن که خواستم امروز اسمشون رو به خانوم شاد تغییر بدم.

این داستان ادامه دارد...

دل و روده مبارکمون منفجرید

گلو درد شدیدی گرفتیم که خدا میداد و بس

وقتی حال درونیمان کن فه یکون شود عین چراغ قرمز هی چشمک میزنیم و تابلو خواهیم شد که حالمان خوش نیس.

همکارای باهوش ما میگفتن که خانوم حسابدار به حتم یقین عاشق شده و بهش جواب منفی دادن که قیافش زیگزاگی شده.

تا اینکه خانم حسود که همش ادعاش میشه که ادم باید اصل و نسب خودشو حفظ کنه و اینا...

(رو اینا تاکید بسیار دارم) همچنین ناگفته نماند که فارسی حرف زدنش منو به خنده میاره. بشنویم از دسته گلی که امروز به آب داد.

خانم حسود به یکی از شرکای شرکت زنگ زد و چنان لفظ قلم و کتابی حرف میزد که نگو و نپرس (گفتم نپرس دیگه)

آخرش به جای اینکه بگه چَس (چَس در کوردی که معنای چیه بکار گرفته میشود) گفت چُوس

منم عین آتشفشانی که از صبح سرد و خاموش و بعد طغان کنه چنان زدم زیر خنده و خندیدم که اشک چشام در اومد و دل درد هم به مکافات اضافه شد. خانم حسود هم از خنده من ناراحت شد

همون آقای شرکا گفت ما تو عمرمون یه کار از خانم حسود خواستیم که سریع جوابمون رو داد.

بعدش به یه شرکت دیگه زنگ زد و اونا هم خواستن که با مدیر عامل حرف بزنن و اینم به جای اینکه بگه نیستن گفت مَستن (به معنای مست هستن). خلاصه چیزای دیگم گفت که تا ساعت 15.30 شده بود جک و منم بهش میخندیدم

یک روز خوب

***امروز یکی از همکارمون گفت:

- نمی دونم این همراه اول دیونه شده و بهم تبریک تولد گفته اخه کی تولد منه

+ شاید تو شناسنامه امروز باشه

- آهان یادم اومد تولد داداشمه آخه سندشو به اسم داداشم زدم

لازم به توضیحه که داداشش هم با شرکت ما کار میکنه داشتیم با هم حرف میزدیم که داداشش زنگ زد و از قضا با خودم حرف زد و منم گذاشتم که حرفش تموم بشه بعد گفتم:

+ آقای x مبارک باشه

- چی؟

+ تولدتون رو میگم، مبارک باشه ایشالا 100 سال عمر داشته باشید

- خانوم حسابدار خیلی ازتون ممنونم شما اولین نفری هستین که تبریک گفتین. خدایش خودم اصلا یادم نبود. تبریک خالی که نمیشه

تو دلم گفتم بیا ببوسمت که خالی نباشه. دیدی تا به یکی رو میدی فورا پسرعمت میشه

***بعداز ظهر با یکی از دوستام رفتیم کافی شاژ و یه کافه گلاسه مخصوص اناری سفارش دادیم

جاتون خالی خیلی خوشمزه بود همه چی داشت از قره قروت گرفته تا قیسی و انار و بستنی مخصوص و آلو. دیگه همه چی داشت، حیف نشد که عکس بگیرم گفتم آقاهه میگه ببین کافه گلاسه ندیدن

*** خیلی جالبه بعضیا ندارن که پول شام شب‌شونو بدن ولی میان عینک دودی 150 تومنی میخرن. خدا شانس بده. من که چشام اینجوری شد