سعد با ناامیدی به راهش ادامه میده تا اینکه خسته میشه ، به یه درخت بلند میرسه...
بچه ها که ترسیده بودن از خونه فرار میکنن. چند شب و روز همینجوری به راهشون ادامه میدن و در تمام چند شبی که با هم بودن، سعید که جگر رو خورده بود،هر شب زیر بالشتش 100 دینار سبز میشه و پولاشونو جمع میکنن و به راهشون ادامه میدن. میرن و میرن و میرن تا به یه 2راهی میرسن. از رو ناچاری مجبور میشن که هر کدوم به سمتی از راه حرکت کنن، همدیگه رو میبوسن و خداحافظی میکنن.
از همین اول میگم که داستان طولانیه و ممکنه که حوصلتون سر بره پس نخونید
در زمانهای خیلی خیلی دور، یه خارکن پیری بود که با زن و دو بچه اش در کلبه ای کوچیک زندگی میکردن.
و اما آقای رئیس تصمیم گرفتن که خانوم حسابدار رو با کلی اسباب وسایل به اتاق نگهبانی منتقل کنه. اینجوری کسی زیاد تو شرکت ول نمی چرخه و تو دست و پا نیس.
نمیگه چرا حسابداری باید بره اتاق نگهبانی؟ با کلی اسناد و مدارک و گاو صندوق و...
من پشت گوش انداختم و فقط بهش گفتم چشم. از خدام بود که نظرش عوض بشه ولی امروز بازم تل زد و گفت:
+ به شرکت فلان تل زدید واس پیگیری؟
- بله ولی امروز تعطیله فک کنم که شرکت نباشن
+ راستی الان شما پایین هستید
- (منم با کمال ذوق مرگی گفتم) نه من الان بالام
ذوق مرگی در ما فسسسسسسسسس شد و فهمیدیم که گند زدیم. آخه نمی دونم چرا این بالا و پایین ، واس ما داستان شده
این هفته تصمیم گرفتم که دوباره به بابام کمک کنم و از اونجایی که هفته پیش، پیشنهاد رنگ کردن میله و نرده های تو باغچمون رو به بابام دادم، ایشون هم زحمت کشیدن و واس این هفته رنگ خریدن و منم دست بکار شدم و کار رنگ آمیزی رو شروع کردم
خیلی بهم هیجان میداد. منم بقول ندا تو برنامه چرا که نه تصمیم گرفتم که هر کاری رو تجربه کنم
و آخرش تونستم کار نقاشی نرده ها رو با موفقیت تموم کنم. چرا که نه
نمایی از نخودی بعد از اتمام کار نقاشی:
==============
پ.ن:
آیا داستانی به اسم سعد و سعید را به خاطر دارید؟ اونوقتا که کوچولو بودیم واسمون میگفتن در حالی که معنی بعضی از کلمات رو نمی دونستیم.
دوس دارم که در پست بعدی بزارمش
+ یالا بیدار شو؟ اگه خوابی که بازم 3تک بزن
- چی شد؟ چی شده؟ می دونی ساعت چنده؟
+ حالا هر چی. یهویی از خواب بیدار شدم، چیزی به ذهنم رسید . حدس بزن از دوریت چی میکشم؟
- نمی دونم. حالا نمیشه بزاری واس فردا که یکم فک کنم
+ آخه فک کردن داره
- چه میدونم حتما سیگار- ه ش ی ش - ت ر ی ا ک
+ نخیرم از دوریت نقاشی کشیدم
- ای قربوت برم چقدر با ایحساسی. حالا بگو ببینم چی کشیدی؟
+ عکس یه دایناسور کشیدم که کنارت نشسته و هر وقت شیطونی میکنی آتیشت بزنه
- فدات بشم ، میدونم که این هوا بفکرمی. دیگه باورم شد که خیلی با ایحساسی
+ منم ازین که میدونم که میدونی خیلی خوشحالم. حالا برو بخاب دیگه خوابم میاد