دیروز که شب یلدا بود و واس خرید رفتم بیرون.
هنگام برگشتن به دلیل اینکه خیابونا شلوغ بود و تاکسی هم گیر نمی اومد. مجبورا با کلی وسایل سوار اتوبوس شدم.
خیلی زورم اومد چون هر وقت سوار اتوبوس میشم و وقتی پیرزنی رو میدیدم جامو باهاش عوض میکنم. ولی اون روز کسی نگفت خانوم دستت میشکنه با این همه وسایل. بیا جای ما بشین
مثلا می تونستن که بگن کیک و شیرینی رو بده که بزار حلیم نشه حداقل ما بگیریمش.
نزدیکای پیاده شدن بودم که یکی گفت کیک رو بزار جلوی پات که به هم نریزه، وقتی که برگشتم اونقدر عصبی بودم که دوس داشتم که جعبه کیک رو بکوبم رو سرش.
خدایش اگه یه کلمه اضافی حرف میزد دهنمو باز میکردم و ..
استغفرلا