این بهترین سفری بود که تو عمرم داشتم
درسته که هر ثانیه اش برام یه ساعت بود ولی خیلی خوش گذشت
ینی ثانیه ها به هوای خودشان در حرکت بودن
اتفاق های جالبی افتاد اول اینکه همون وقت رسیدن گوشیم خاموش شد و بعدش سر از مسجد در اوردیم و حوالی 6.15 صبح تا ساعت 4بعد از ظهر فقط آجر و جدول و مغازه های اطراف رو شمارش زدیم. و آخر اینکه اتوبوس نبود که برگردیم چون هفته نمایشگاه کتاب بود و همشون رو رزرو کرده بود
دوس داشتم نکات جالب رو دقیقا توضیح بدم ولی حوصله ندارم
روز زن رو به مادر و خواهرای گلم تبریک میگم
--------------------------
داوطلب عزیزی که سر جلسه امتحان گفتن ینی من، چون نه مدادی با خود برده بودم نه پاکن
خدایش نمی دونم چه جوری اماده شدم. اصلا استرسی در کار نبود انگار نه انگار من ازمون داشتم
ازین که منو داو طلب عزیز خطاب میکردن کلی احساس نمی دونم چیییییییییز داشتم یکی مثل در پوست خود نگنجیدن
+ ازمون رو چیکار کردی؟
- ای بد نبود ولی بیسکویت ویفریش خوشمزه بود
+ با اب میوه بود؟
- نه بابا بیسکویت خشک و خالی بود
به تو هم تبریک
بله مرسی
خخخخخخخخ
نه...خوشم اومد!
خوبه حداقل خودتو برده بودی
من که واسه کنکور اینقد خیالم راحت بود که کلا خواب موندم نرفتم
افرین به این میگن حرکت بسیار بزرگ
واسه یه بیسکویت رفتی تا تهرااااااااااااااااان..
آخه نمیشه یه خورده میخوندی؟
امید بر و بچ وبلاگی بودیناااااا..!
ایشالله موفق باشی
آخه ویفرش خیلی خوشمزه بود
خدایی دیدی امسال ساندیس نداشت
آخه کاوه جان من وقتم نمی رسه یه نهار درست و حسابی بخورم حالا وقتم کجا بود که درس بخونم
امسال خواستم خودمو محک بزنم ببینم کسی درس نخونه شانسی قبول میشه
ایشالا که قبول میشی. روز زن هم با تاخیر فراوون مبارک
مرسی ازین همه انرژی مثبت
گاهی وقتها چه ساده عروسک میشویم! نه لبخند میزنیم نه شکایت میکنیم فقط سکوت میکنیم که کسی دردمان را نفهمد...
ولی ما مترسک میشویم و دستمان رو به امید آغوشی...
ولی حیف سهممان نوک زدن کلاغ می شود
خوشمان امد سوما جان..

شاعر شدی..
خیلی قشنگ بود پاسخ به این کامنت..
بله دیگر
مگه نشنیدین سومای عزیز شاعر معاصر قرن 21