سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

زمان میگذره

درست یه هفته گذشته، ولی انگار یک سال از اون ماجرا میگذره.

هنوز قوی هستم، قبلنا وقتی به سه روز میرسید عین اونایی که مواد بهشون نمیرسه، له له میزدم که یه دونه اس ازش داشته باشم ولی این سری آخر چنان از چشم افتاد  که نگو و نپرس.

اول باورم نمیشد ولی بعدش ازش متنفر شدم.

بعد ازون قضیه دیگه... نداشتم (یه چیزایی تو مایه دل خوش بودن) شاید خودمو سرگرم هزار تا برنامه کردم ولی به خودم میگم بازم بی فایده اس.خیلی بی روح، حتی یه دونه خط چشم هم نمی زنم، وقتی میرم سرکار

جالبه امروز مدیر داخلیمون گفت خانوم نخودی به گمانم باید مریض باشید آخه خیلی بی رنگ شدین، تو رو خدا مواظب خودتون باشید و قرص هاتون رو بخورید

از خنده غش کرده بودم و تو دلم میگفتم تو رو خدا ببین این مردا به چی توجه میکنن. منو قسم داده که آرایش کنم ولی با کنایه گفته که قرص بخورم.


نظرات 3 + ارسال نظر
Aji پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 16:53

قرصات رو بخور عزیزم :)
به خودت برس. زندگی در جریانه. برگرد به روال عادی زندگی. اتفاق قشنگ تری در انتظارته. مطئن باش

تو رو خدا راست میگی؟
چی در انتظارمه؟ من قصد ازدواج ندارما همین اول گفت باشم

Ni mA پنج‌شنبه 15 تیر 1391 ساعت 18:19 http://darkknight.blogsky.com

BAyAd GhAbeLe TAhAMoL baShIN dg

تحملم زیاده ولی دل منم که از سنگ نیس

Aji جمعه 16 تیر 1391 ساعت 03:47

هاها :)

بله دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد