سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

بعد از افسردگی و عملی شدن

خدایی خیلی برام جالبه، اینسانی که شکست عشقی، مشقی داشته کمی گوشه گیر- اروم- خلاصه در یک کلمه مرده متحرک میشه ولی من دقیقا خلاف این گفته رو اثبات میکنم. خیلی شلوغ و پر خنده شدم نکنه من دیونه شدم

ساعت 8 الی 11: سخنرانی آقای رئیس و جلسه گذاشتن برای من و آقای مدیر داخلی

ساعت 11 الی 12: عین فرفره تو شرکت چرخیدن و چک نوشتن و سند زدن

ساعت 12 الی 3: رو یادم نمیاد خلاصه مشغول بکار بودیم

ساعت 3: تل زدم خونه که آمار بگیرم دیدم داداشم جواب داد و ادای داماد کوچیکمون رو در میاره. آخه تکیه کلامش تو سلام و علیک گفتن خیلی خنده داره.منم از خدا خواسته و دنبال بهانه بازم زدم زیر خنده البته به جون خودم رو ویبره بود و صدایی ازم نبود فقط صندلی خودش تکون میخورد.

این آقای مدیر داخلیمون هم ادم خیلی خنده داریه. بهش گفتن چک رو به اسم ساسان بنویسم یا سامان ؟ گفت چی؟ (دقیقا همین شکلی بود) منم قیافه شو که دیدم تو دلم ریسه رفتم و به بهانه تل زدم به خانوم منشی تل زدم که خنده یادم بره وقتی بهش گفتم قرارداد به اسم ساسان یا سامان، در جواب گفت سیامک و دیگه نتونستم جلو خودمو بگیره و چنان خنده ای کردم که انگار نفسم بالا نمیاد و اگه کسی میدید میگفت که الان میمیره. خیلی وحشتناک بود کبود شده بودم و گوشی هنوز دستم بود نه می تونستم حرف بزنم و نه اینکه از جام بلند شم.

خلاصه تعریف کردنش خیلی هیجان نداره ولی نمی دونم چی شد که تا ساعت 4 از خنده به خودم میپیچیدم

ساعت 4 رفتم جایی که به دلیل مخاطبین خاص نمیشه بگم که کجا ولی جای خوب و با صفایی بود البته واس دیدار اولی عیب بود که دست خالی برم بنابراین هدیه هم مناسبت نداشت پس تصمیم گرفتم که گل ببرم. چند شاخه گل قرمز و صورتی برداشتم و به گل فروش سفارش دادم که شیک تزئین کنه حتی اکلیل هم زد. تو دلم گفتم الان 12هزار تومنی میشه چون خیلی خوشکل شده بود. جالبه وقتی بهش گفتم چقدر میشه گفت 5هزار تومن، خواستم که پول رو حساب کنم دیدم که 200تومن بیشتر تو کیفم نیس. خشکم زده بود داشتم از خجالت میمردم که چشم به کارت افتاد بهش گفتم که ببخشید کارت خوان دارید گفت بله و قضیه به خوبی و خوشی تموم شد.

ساعت 5 با مامانم اینا هماهنگ شدیم که بریم واس دندانپزشکی، دکتر ازم پرسید واس چی اومدی؟ خواستم بگم اومدم عروستون بشم که دیدم فضا مناسب نیس. هیچی دیگه واسم نوشت که از دندونام عکس بگیرم

ساعت 5.5: وارد رادیولوژی شدیم و خلاصه بعد از کلی معطلی، نوبت به من رسید و رفتم که عکس رو بگیرم دیدم که گفت این چیز رو گاز بگیر و تکون نخور. منم اون چیز رو دیدم و حرکات و دسته گلایی که به آب داده بودم رو مجسم کردم یهویی بازم تو دلم ریسه رفتم. حالا خوبیش این بود که خانومه هی میگفت تکون نخوری. اولش که عکسم خوب نشده بود و خدا رو شکر تو عکس دومی چنان اون چیز رو گاز گرفته بودم که گفتم الان از جاش کنده میشه.

و اما ساعت 6 وقتی که به آخرین مقصدمون رسیدیم خیلی خوشحال شدم. بله اونجا جایی نبود جز مطب آقای دکتر، دکتر خیلی خوبی بود. خیلی مهربون بود ادم دوس داشت همینجوری بشینه کنار دستش و باهاش فارسی حرف بزنه. کاش یکی از استادهای ما بود. کچل و مهربون و مهربون و مهربون.

حالا بعدا میگم که چه دکتری بود . برام آزمایش نوشت که انجام بدم یکیش همین ازمایش خون بود. بهش گفتم واس گروه خونی ایناست گفت نه واس کم خونی یا هر چیز دیگه ای که به خون مربوط باشه.

حالا دیگه قراره عمل بشم. بیرون اومدن از اتاق عمل دیگه دست خداست. شما می مونید و این وبلاگم. خواهشا هر وقت اومدین آب تو گلدون اون گل های بالای وب رو عوض کنید.

نظرات 7 + ارسال نظر
PaRi شنبه 10 تیر 1391 ساعت 23:42 http://magicgirl.blogsky.com

میدونی...این خعلی خوبه که با اینکه شکست عشقی بخوری بخندی...
من که شکست عشقی بخورم به هیچ وجه حتی نمیتونم نظاهر به خندیدنم بکنم!!!
خدا دور کنه از ما!!!! بلا به دور!!

نه عزیزم این شتریه که در هر خونه ای رو میزنه و بعدش شتر خسته میشینه و میخابه
خلاصه بگم هر کی خربزه بخوره پای لرزشم باید بشینه

Aji یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 06:23

اول اینکه داستان تو شکست عشقی نیست. این جوری بهش نگاه نکن. یه تجربه که به خوبی و خوشی تموم شد :)
دوم اینکه من اصلا خبر نداشتم بستری شده. دیروز غروب بهش زنگ زدم ببینم حالش خوبه گفت که الان بهتره و یهویی فهمیدم که از جمعه بستری شده. پس اگه واسه این نتونستی راحت بنویسی من خودم خبر دارم :)
سوم اینکه ای ول، پس عکست رو حتما بعد از عمل برام بفرستی :)
مراقب خودت باش گلم
می بوسمت :*

اول اینکه خواستیم باکلاس بازی در بیاریم و تریپ عشقی برداریم
دوم اینکه مامانی اصرار داشت که چیزی نگیم
سوم اینکه قراره کلا عملی بشیم (خودمو میگم) میخام کلا عوض بشم
خدا بخاد قراره ادم بشم
میخای همین الان عکسمو برات بفرستم. خلاصه بگم دیگه دیدی دلت واس نخودی قبلی تنگ شد

حاج علی دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 23:29 http://s-minimal.blogsky.com

بسم الله...
عمل واسه چی؟؟؟
خدا نکنه چیزیت بشه بابا... زبونتو گاز بگیر نخودی...

راستی من این مدت نبودم عجب تغیییراتی کرده...دامین گداشتی؟؟! مبارکه مبارکه...عمل میری قبلش یه خبر بده هاااا...همینجوری پا نشی نری...

به نظرت عمل واس چیه؟ خوب برای تغییر و تحول هستش
واس اینکه یه نخودی دیگه بشم
مرسی واس تبریک
واس عمل هم باید بگم تاریخ دقیقش هنوز مشخص نشده گذاشتم بعد اینکه اظهارنامه رو تغییر بدم حالا شما امادگی رو داشته باش واس اول یا دوم مرداد
برام دعا کن حاجی، دستم به دامن نداشتت

حسین سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 11:54 http://hr-memories.blogsky.com/

سلام
شکست عشقی رو خدا نصیب هیچ کس نکنه
دوران واقعا سختی است.
عمل برا چی ؟؟؟؟؟
نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
اون که دیگه بدتره
سر به وب منم بزن

به قول آجیمون نمیشه گفت شکست عشقیه
من واقعا دوسش داشتم ولی واسم مرد
انگار تولد تازه ای بود

محمدرضاپولادی چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 14:17 http://cheshmhayebarany.blogfa.com

سلام دوست مهربونم.امیدوارم که بهترین لحظات را داشته باشید.
میتوان با یک گلیم کهنه هم
روز را شب و شب را روز کرد
میتوان با هیچ ساخت
میتوان صد بار هم
مهربانی را خدا را عشق را
با لبی خندان تر از یک شاخه گل تفسیر کرد
میتوان این جمله را در دفتر فردا نوشت
خوبی از هر چیز دیگر بهتر است

geiran.mihanblog.com

سلام
مرسی

محمدآقایی چهارشنبه 14 تیر 1391 ساعت 22:52 http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/

سلام
اولاً عیدت مبارک. انشالله هر روزت عید باشه

دوماً خدا را شکر که ماجرای تو شکست عشقی نشد. خدا را شکر انتهای بد را همون ابتدای کار دیدی

سوماً ( یادم رفت چی میخواستم بگم...!!!!)

پنجماً انشالله عملت را با موفقیت پشت سر میزاری و خودن میای آبشون میدی

چهارمی کو؟؟؟؟!!!!!

سلام
اولا عید شما هم مبارک
دوم اینکه من اینسان با عقل و منطقی هستم
سوم اینکه اشکال نداره بعدا یادتون میار
پنجم اینکه اصلا متوجه نشدم خودن و آبشون کیه و چیه
چهارمی هم خسته بود تو راهه

حاج علی یکشنبه 18 تیر 1391 ساعت 07:21 http://s-minimal.blogsky.com

نکنه عمل دماغ و زیبایی و از این حرفاس!!! نه؟! آره؟؟؟

بله دیگه حاجی
مگه من چیم کمتره
بالاخره شتریه که دم هر خونه ای میخابه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد