حدس بزنید که داستان این تصویر چی میتونه باشه؟
خواهر زاده کوچولوی من که کلاس دوم باشه واسش یه داستانی تعریف کرد که خندم گرفت
اما داستان خواهر زاده من (از کلاس دوم انتظاری نیستا):
دو تا خواهر بودن بنام زهرا و خواهرش هم بود. اسم خواهرش پرستو بود. یک درختی دیدند و سبز بود. یکدفعه یک سنگ قهوه ای دیدند وصل کردند. فردا درخت بزرگ می شود.
دیدند که دوباره بزرگ شده است. دوباره آنقدر آبش زدند و دیدند که درخت خیلی بزرگ شده است.
--------------------------------
پ.ن:
دیدید که دیدید زیاد داشت و همه چی بود و شد و چه داستانی بود که آخرش به خوبی تمام شد.
دو تا دختر بودن به اسم شهین و اقدس شهین به اقدس حسودیش میشد و چشم دیدنش رو نداشت واسه همین تصمیم گرفت یه درخت بکاره تا بعد که درخته بزرگ شد یه طناب بهش وصل کنه و اقدس رو دار بزنه ولی بعدا قادس bf پیدا کرد و رفت و تصمیم شوم شهین بی نتیجه ماند !
به به چه داستانی جنایی
شما باید نویسنده میشدید
رده بندی داستان
30+
اون که بله
من که نتونستم براش داستان بسازم
ایول خواهر زادت
پس دیدید که داستان گفتن چقدر سخته
یه درخته بوده پاش شکسته بوده بعد دوتا خواهر فوضول و مهربون اون آتل بندی میکنن و آب بهش میدن واونم بزرگ میشه میره خونشون...
آره...خودشه!
اخه نمی دونم چرا شما فک میکنید که این دو تا باید خواهر باشن
حالا خواهر زاده من یه داستانی گفته
ادیت :
******************** دوتا دختر فوضول و مهربون *******************************************************...
درسته اینم میشه
آخ از این یکی بودن.همیشه یک درخت بوده که ...
پس شمام دیدید که یه درخت بوده و دو تا دختر...