خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.
درباره من
خدا من تو بهترین فصل که پاییز و تو بهترین ماه که آبان باشه با کلی نمک و خوشکلی به خانوادم هدیه داد و قبل اینکه منو با لک لک ها بفرسته ، لوپمو بوسید که سرانجامش چال لوپ شد
ادامه...
دیدم که آقا تشریف آوردن تو اتاق و موهاشونو دس میکشن و کت و شلوار رو مرتب میکنن. نمی دونم منظورش ازین کارا چی بود بعد 5دیقه نشست و رفت بیرون. صدای خانوم و آقایی یه گوش میرسید