سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

سنگ- کاغذ- قیچی و دیگر هیچ........ خداحافظ

خاطرمان باشد که یادهم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

عادت - تپش قلب و این لوس بازیا

یه مدتی میشه که هر وقت از سر کار با همکارمون برمیگردیم یه اتوبوس خط واحد ازین جدید جدیدا از جلو خیابون اصلی شرکتمون رد میشه و نمی دونم چه جوریه که وقتی ما رو میبینه دل تو دلش نمی مونه

هم اون به ما عادت کرده و هم ما به اوشون

از شانسمون فقط من و همکارمون تو اتوبوس هستیم

ولی تو سن و سال ما نیس

همش تو اون آینه کوچولوی جلو ماشین نیگا میکنه و وقتی هم پیاده میشی که پول رو بدی، چشاشو تو چشا گره میزنه

نمی دونم والا ولی خجالت داره، احتمالا زن و بچه هم داشته باشه

همکارمون میگفت یه بار بهش شماره داده ینی تا این حد

امروز که ساعت 3بعد از ظهر راهی خونه بودیم با اتوبوس داشت تعقیبمون میکرد. خیلی هیجان داشت، آخه بعضیا سورن و ماکسیما و سوزوکی و اینا دنبالشون میافتن ولی ما یه اتوبوس زرد خوش رنگ و نانازی خط واحد دنبالمون بود و تازه اینکه همش چراغ و بوق میزد و آخر سر دید که محل نذاشتیم برامون دست تکون داد و رفت

کلا خیلی باحاله

زنگ تفریح آخر هفته

اولین چیزی که به ذهنتون میرسه، رو بنویسید

مشق:

تکلیف:

رمضان:

هواپیما:

خیاطی:

استین:

آب دماغ:

بستنی شکلاتی:

نیمکت:

قالی:

فیلم:

نقاب:

جوجه اردک:

گشنه:

دوری:

مسافرت:

بازم من:

بازم تو:

حال من:

حال تو:

قاپ:

برنامه:

نت:

مورچه:

حالا قلب مورچه:

فندک:

رژ لب:

مارولک:

یواشکی:

الان من...

به دلیل امنیت و نمی دونم چی چی حذف شد

پ.ن:

البته اولش رمز دار بود ولی یهویی حذف شد

کلاه سرش گذاشتم

بعد از بیست و اندی سال، به این نتیجه رسیدم که اون دندون کوچولوی جلو دندونامو فکری اساسی بدم و طی عملیات حرفه ای دکی، براش یه کلاهک ساخته شد

الان که می خندم کلی حض میکنم و ناناز شدم

ادم دوس داره که هی بخندم ولی ای کاش یه دونه سنگ کوچولو هم میذاشتم که یه ذره هم برق دار تر شه

خدایا دمت گرم، نمیشد از اولش همین جوری می بود که تو خرج نیافتیم که با تخفیف 80000 تومن ندیم

repet

اول از همه بگم چرا وقتی نمی دونم ، ریپیت رو چه جوری می نویسن چه اصراریه که انگلیسی بنویسم
کم خوابی
از خواب بیدار شدن
مکافات
لعنت به فرد مورد نظر
سوار ماشین شدن
آهنگ ماشین
پیاده شدن
بازم یه مسیر دیگه
یه ماشین دیگه
چرت و پرت شنیدن
پول خرد نداشتن
از جاده خاکی رفتن
کفشا خاکی شدن
بازم لعنت به فرد مورد نظر
سلام کردن به زور
کار کردن عین چیز
الکی خندیدن
ریاضت کشیدن
روزه نگرفتن
قار و قور شکم
بیسکویت خشک
بوی وایتکس
بازم فحش به فرد مورد نظر
خسته شدن
برگشتن به خونه
آفتاب سوزان
تشدید گشنگی و تشنگی
جر و بحث با چند نفر
کپه مرگ گذاشتن واس نیم ساعت
همکارای مزاحم
بیدار شدن
بیرون رفتن و کیک گرفتن
بازم فردا همه اینا تکرار میشه، فقط دو خط آخر عوض میشه

نهایت ریلکسی

دیدمش که کنار بوته ها وایساده و دسته گلشو کشیده بیرون و با کلی هیجان بونه ها  و گلها رو آب میده

چه لذتی داشت وقتی اون بالاها خودشو میدید و احساس غرور میکرد